تبريز يکى از قديمىترين مناطق ايران است و مجموعهٔ آثار تاريخى و نشانههاى باستانشناختى که از محلهاى مختلف آن در نتيجه حفارىهاى مجاز و غيرمجاز به دست آمده است دلالت بر ديرينگى و قدمت تاريخى اين شهر دارد. اين قدمت ، مباحثات و مشاجرات متعددى بين مورخين و محققين برانگيخته است و هنوز هم اطلاعات جامع و مستندى در مورد قدمت ، وجه تسميه و چگونگى پيدايش اين منطقه در دست نيست و کماکان نظرات متفاوتى در اين موارد مطرح است. قديمىترين مطلب مربوط به شهر تبريز در کتيبهٔ سارگن دوم پادشاه آشور (۷۲۲-۷۵۰ ق.م) آمده است که
آن را شهرى بزرگ و آباد و داراى باروى تودرتو وصف کرده است. سارگن در اين کتيبه از شهرى به نام اوشکايا که شايد همان اسکوى امروز است و نيز از دژ و قلعهٔ محکمى به نام تارويى ياد مىکند که به احتمال زياد تبريز است. گذشته از اين ، در يکى از کتيبههاى سناخريب پادشاه آشور (۷۰۵-۶۸۱ ق.م) از شهرى به نام تربيس نام برده شده است که پادشاه مزبور در آنجا معبدى به نام نرکان ساخته بود.
آن را شهرى بزرگ و آباد و داراى باروى تودرتو وصف کرده است. سارگن در اين کتيبه از شهرى به نام اوشکايا که شايد همان اسکوى امروز است و نيز از دژ و قلعهٔ محکمى به نام تارويى ياد مىکند که به احتمال زياد تبريز است. گذشته از اين ، در يکى از کتيبههاى سناخريب پادشاه آشور (۷۰۵-۶۸۱ ق.م) از شهرى به نام تربيس نام برده شده است که پادشاه مزبور در آنجا معبدى به نام نرکان ساخته بود.
بعضى از مورخين و محققين ، تبريز را همان گابريسى مىدانند که در پنجمين جدول آسيايى بطلميوس اسکندارنى (در نيمه دوم قرن دوم ميلادي) ثبت شده است و اعتقاد دارند که بعدها حرف گ به ت تبديل شده است. بعضى ديگر تروپاى معروف و تبريز را يکى مىپندارند. عدهاى حتى اين شهر را همان سوز يا شوش قديم و عدهاى ديگر آکراتا يا آماتاى ذکر شده در تورات فرض کردهاند. گروهى از جمله کينز انگليسى که در اوايل قرن نوزدهم به تحقيق پيرامون جغرافياى تاريخى آذربايجان پرداخت ، تبريز را کازا يا گنزکه يا گنجک باستان شمردهاند. تاريخ تبريز بعد از اسلام برخلاف تاريخ کهن آن که با حدس و گمان همراه است ، روشن و واضح است. اين شهر در سال ۲۱ هجرى قمرى به وسيله اعراب فتح شد و به دنبال آن قبايلى از اعراب مانند ازدها که از قبايل معروف يمن بودند در اين شهر ماندند و حکومت رواديان را بنيان نهادند. اغلب منابع بعد از اسلام نيز بناى اوليهٔ تبريز را به زبيده خاتون همسر هارونالرشيد نسبت دادهاند ، اما در متون تاريخى قديم مطلبى که دليل صحت اين ادعا باشد ، ديده نشده است و اساساً هيچ جا ذکرى از اين که زبيده زن هارونالرشيد به آذربايجان آمده باشد به ميان نيامده است. از جمله کسانى که معتقدند شهر تبريز به امر زبيده خاتون دختر جعفر پسر منصور عباسى و همسر هارونالرشيد به وجود آمده است ، حمداللّه مستوفى قزوينى است. او در کتاب نزههالقلوب ، تاريخ بناى تبريز را ۱۷۵ هجرى قمرى آورده و اضافه کرده است که باروى تبريز ۶۰۰۰ گام بود و ۱۰ دروازه داشت. آنچه که از مطالعهٔ منابع تاريخى و نتايج پژوهشگران مختلف از جمله نادر ميرزا ، کسروى و جکسن آمريکايى به دست مىآيد اين است که نسبت دادن بناى تبريز به زبيده خاتون نمىتواند صحيح باشد. به طورى که از کتب تاريخ ارمنى نيز برمىآيد ، از چند قرن پيش از اسلام شهر تبريز برپا بوده و عنوان شهر را داشته است.
احتمالاً علت اينکه در فتوحات تازيان نامى از تبريز برده نشده آن است که در آن زمان چندان آباد و صاحب نام نبوده است. پروفسور مينورسکى مؤلف کتاب تاريخ تبريز بر اين عقيده است که تبريز فعلى همان شهر تارماکيس است که در کتيبه سارگن از آن نام برده شده است. سارگن دوم در کتيبه خود از ۲۱ شهر در اين منطقه نام برده است که نشان دهنده رشد شهرسازى در نواحى اطراف درياچهٔ اروميه در هزارهٔ اول پيش از ميلاد است. تعيين تاريخ دقيق پيدايش شهرنشينى در دشتى که تبريز در آن قرار گرفته ، دشوار است. همين قدر مىتوان گفت که شرايط اين دشتِ حاصلخيز به واسطهٔ وجود دو رود آجىچاى و مهران رود ، اقليم معتدل ، موقعيت ارتباطى بسيار مناسب ، وجود منابع زيرزمينى غنى و موقعيت مناسب استراتژيکى آن ، زمينهٔ مساعدى براى تکوين و توسعهٔ زندگيِ شهرى فراهم آورده است. در جريان کاوشهايى که توسط هيئت باستانشناسى انگليسى به رهبرى چارلز بورنى در قار تپه (يانيق تپه) واقع در ۳۰ کيلومترى جنوب غربى تبريز صورت گرفت به خانههاى دايرهاى شکلى برخوردند که از آجر خام و چينه ساخته شدهاند و به اواخر هزارهٔ سوم و اوايل هزارهٔ دوم قبل از ميلاد (اواخر دورهٔ عصر سنگ - مس و اوايل دوران مفرغ) تعلق دارند. در اين خانهها سنگآسيابها ، استخوان حيوانات ، نقشهاى هندسى شکل ، ظروف سفالى مزين به تصاوير پرندگان و حيوانات ، انبارهاى آذوقه و کارگاه نيز کشف شد. از اين کشفيات چنين استنباط مىشود که در آن هنگام در حوالى تبريز فعلى گروهى از مردم به امر پيشهورى اشتغال داشتند که تقسيم کار ، زمينهٔ مساعدى براى ايجاد زندگى شهرى و شهرها پديد آورد. به هر صورت ، قديمىترين سند دال بر وجود تبريز (تارويى - تارماکيس) کتيبهٔ سارگن دوم متعلق به اواخر سدهٔ هشتم قبل از ميلاد است. به احتمال قوى شهر در جريان حملهٔ نيروهاى ويرانگر آشور منهدم شد. تا قرنهاى سوم و چهارم بعد از ميلاد نام و نشانى از آن در بين نيست ، تا آن که مورخان ارمنى از شهرى به نام تاورژ سخن گفتند و قراينى دال به وجود شهرى در محل تبريز کنونى در دوران ساسانى به دست آمد. مىتوان حدس زد که به جاى و يا در جوار شهر ويران شدهٔ تارماکيس و مجموعهٔ دهکدههايى که در آن حدود پراکنده بودهاند و در کتيبهٔ سارگن از آنها سخن رفته است ، شهر ديگرى بنيان نهاده شد و روى به توسعه گذاشت. ولى اين توسعه از لحاظ تاريخى ديرى نپاييد و به هر علتى شهر دوباره راه زوال پيمود. چنان که در اواخر دورهٔ ساسانى و در جريان يورش و فتوحات تازيان و تا نيمه اول قرن دوم هجرى نامى از آن ذکر نشده است. و تبريز نخستين بار به عنوان قلعه آمده است که بعدها به شهرى بزرگ تبديل مىشود.
شهرى که در طى چهارده سده به يکى از شهرهاى معروف آذربايجان و ايران اشتهار يافته است. اين شهر پايتخت چندين سلسلهٔ قدرتمند بود. گاهى در نتيجه پيشامدهاى ناگوار طبيعى و يا تاريخى گرفتار فترت مىشد ، رونق و جمعيت خود را از دست مىداد. تا آن جا که از آن جز ويرانهاى به جا نمىماند و باز زمانى ققنوسوار ، از ميان خاکسترش سر بر مىآورد و رونق و توسعه مىگرفت. در دورهٔ حکومت رواديان تبريز پايتخت آذربايجان شد و به علت موقعيت ممتاز جغرافيايى و نظامى خود بيشتر از ساير شهرها مورد توجه قرار گرفت. در سال ۳۴۰ هجرى قمرى از اتحاد سه گانه تبريز ، اشنو (اسنه ، اسنق) و دهخوارقان مملکت بنى رودينى به وجود آمد که حکام آن قدرت و استقلال کامل داشتند و خلفاى بغداد از دخالت و نفوذ کمى در آن برخوردار بودند. از قرن دهم ميلادى يا قرن سوم هجرى به بعد نام تبريز در رديف شهرهاى بزرگ آذربايجان آمده است که در آن جا همزمان با پيشرفت صنعت و تجارت ، علم و تمدن نيز شکوفا شده است. در سال ۴۲۰ هجرى امير وهسودان فرمانرواى تبريز شد و از سال ۴۴۶ هجرى ، تبريز و آذربايجان تحت سلطهٔ حکومت سلجوقيان قرار گرفت. اهالى تبريز در سال ۶۱۶ هجرى موفق شدند با دادن هداياى قيمتى و پول فراوان ، از هجوم مغولان به شهر و ويرانى آن جلوگيرى کنند. پس از حملهٔ مغول به ايران براى اولين بار شهر تبريز به دستور آباقاخان (۶۸۰-۶۶۳ هجرى قمري) پايتخت رسمى ايلخانان شد. در سال ۶۸۵ هجرى در دوران حاکميت آباقاخان در تبريز ، زندگى مدنى و اقتصادى دوباره شکوفا شد. سلطان محمود غازانخان معروفترين شاه مغول در ۶۹۴ هجرى تبريز را مقر حکومت قرار داد و آن را به منتهاى درجهٔ عظمت و بزرگى و آبادانى رسانيد. تبريز نه تنها در آذربايجان و ايران ، بلکه در شرق نزديک و ميانه نيز مرکز بازرگانى و صنعت و جايگاه علم و تمدن شد. در اين عصر ، غازانخان در روستايى به نام شام در کنار آجى چاى آبادانىهاى بزرگى انجام داد و مقبرهٔ با شکوه شام غازان يا شنب غازان را بنا کرد. تجارت و داد و ستد به علت برقرارى امنيت و رفاه و ازدياد جمعيت رونق يافت و بازارهاى زيادى ساخته شد. خواجه رشيدالدين فضلاللّه همدانى در بخش شمالى تبريز در بيلانکوه ، مرکز علمى ربع رشيدى را بنا نهاد. تاجالدين عليشاه جيلانى نيز مسجد عليشاه (ارک تبريز) را در مرکز شهر بنا نهاد. تبريز در اين زمان رسماً پايتخت ايلخانان مغول بود و تمام مملکت از جيحون تا مصر زير اطاعت فرمانروايان تبريز قرار داشت. پس از ايلخانان مغول ، تبريز در عصر جلايريان و ترکمانان آققويونلو و قرهقريونلو پايتخت ايران شد و در اين زمان (۸۷۰ هجري) بود که به دستور جهانشاه بن قرهيوسف بن ترکمان مسجد کبود (گؤى مسجد) بنا گرديد. يورشهاى امير تيمور و فرزندان او به تبريز ، کوچ دادن اجبارى صنعتگران و هنرمندان تبريزى به ترکستان و بالاخره زلزلههاى بىامان و پىدرپى شکوه و عظمت تبريز را به طور موقت از بين برد و اکثر آثار تاريخى کم نظير آن از بين رفت. در سال ۹۰۶ هجرى شاه اسماعيل صفوى (متخلص به ختايي) تبريز را پايتخت ايران کرد. در دوران صفوى شهر تبريز بارها ميدان جنگ ايران و عثمانى شد. در آغاز حکومت قاجار به خصوص زمان فتحعلى شاه ، تبريز پايتخت دوم يا وليعهدنشين ايران شد و محل استقرار عباس ميرزا نايبالسلطنه گرديد. تمام وليعهدهاى خاندان قاجار در مقام حکومت آذربايجان دوران وليعهدى خود را در اين شهر سپرى کردند. تبريز به علت نزديکى به روسيهٔ تزارى و عثمانى و ارتباط با کشورهاى اروپايى مورد توجه قرار گرفت و امور تجارى رونق يافت و شهر به سرعت روى به آبادانى و رشد و پيشرفت نهاد. مردم با افکار آزاديخواهى و مظاهر تمدن و علوم و فنون جديد آشنا شدند و دريافتندکه بايد با استبداد و بيدادگرى مبارزه کنند و عدالت و برابرى را در جامعه حکمفرما سازند.
بنابراين ، در سال ۱۹۰۶ ميلادى (۱۲۸۵ شمسى ، ۱۳۲۴هـ.ق) مردم تبريز در انقلاب مشروطيت نقش بزرگى را برعهد گرفتند. در دورهٔ استبداد صغير محمدعلى شاه ، مردم تبريز به رهبرى دو قهرمان ملى - ستارخان و باقرخان - پس از ماهها مبارزه و ستيز ، ابتدا تبريز و آذربايجان و سپس ايران را از چنگ استبداد رهايى بخشيدند. در سال ۱۲۹۹ شمسى (۱۳۴۰ هجرى قمري) قيام روحانى مبارز شيخ محمد خيابانى در تبريز بر عليه استعمار انگليس و عهدنامهٔ وثوقالدوله شروع شد و به پيروزى ملت و عقبنشينى استعمار انگليس انجاميد. در سال ۱۳۲۴ شمسى مردم تبريز و آذربايجان شاهد اعلام حکومت داخلى به رهبرى فرقه دمکرات آذربايجان بودند که اين حکومت در آذرماه ۱۳۲۵ با حمله قشون دولت مرکزى سرنگون شد. در سال ۱۳۲۹ شمسى مردم تبريز در آذربايجان در ملى کردن نفت و خلع يد از استعمار پير انگلستان در صف اول مبارزه بودند. در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ و ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مردم مبارز و انقلابى تبريز در پيروزى انقلاب اسلامى ايران نقش اساسى و تاريخسازى را به عهده داشتند.
به نقل از مجله الکترونیکی ویستا
سلام از وبتان خوشم اومد لطفا از وب هریس نیوز هم در صورت صلاحدید دیدن فرمایید و ما را در بهتر ساختن آن کمک کنید و از اخبار و طرح ها و پیگیری مسائل شهرستان وروستای خوب ومهماندوست برازین هم مارا یاری فرمایید مشتاق راهنمایی و کمک تخصصیتان هستیم . اراتمندتان هریس نیوز
ReplyDeletehttp://hariz.blogfa.com/